18 فروردین 1372 ، فکه

 

صدای انفجاری،امید متجلی خیل کثیری را به بهشت حقیقی رسانید ؛ انا لله و انا الیه راجعون او را به سمت خدا و معبودش فرستاد. همان انفجاری که برای دوستانش موجبات اشک و بغض آورد ولی برای او خنده ای بهشتی ، خنده ای مستانه از باده خلاصی از زندان دنیا.

سید مرتضی آوینی پرکشید ولی پرکشیدنی افضل تولد ، تولد ما را هم با رفتنش رقم زد . تولدی بعد از مرگی که زندان دنیا برایمان رقم زد. در دنیا گم شده بودیم که ما را پیدا کرد و فریادی جاودانه برآورد: چه میجویی عشق اینجاست...

و این طور ما را خمار هر باده ای کرد که رد و نشان او را داشته باشد ، خواه باده در قطعه 29 بهشت زهرا سلام الله علیها ؛ آرامگاه یاران خمینی رحمه الله علیه باشد خواه هزار کیلومتر آن طرف تر ، فکه

فکه ای که با وجود قتله گه 120 کبوتر تشنه لبِ والفجر مقدماتی ، به فکه آوینی معروف است . هنوز طنین صدایش را می توان شنید که فتحِ ما را روایت می کند.

در فکه مشغول ساخت شهری در آسمان بود که با رفتنش این مهم محقق شد و شهر و منطقه ای آسمانی در فکه خوزستان ساخت که قبل از آن تخصص معماری آقا مرتضی را برای اتمامش کم داشت و این تخصص آقا سید اینجا به کار ما آمد که اوقات خستگی مان از این دنیا را زیر آفتاب سوزان شهر آسمانی فکه بگذارنیم.

سالها برای این تخصص معماری با تهجد و شب زنده داری زحمت کشید و همواره به ما جاهلان می گفت : عقل معاش می گوید شب هنگام خفتن است اما عشق می گوید بیدار باش. جورچین مان رو به تکمیل است ، آوینی هرگز یک کارگردان نبود ؛ یک معمار عاشق بود.

آری ، فقط با شربت عشق میتوان با سه ساعت خواب در شبانه روز به 16 الی 18 ساعت معماری پرداخت.

او فقط معمار شهر نبود ؛ معمار مدرسه ای محکم و استوار در برابر مدرنیته بود کأنهم بنیانٌ مرصوص. من هم دانش آموزِ مردودی مکتب او هستم ، (شهید) طالب زاده و حاتمی کیا هم ، لیکن دانش آموختگانی ممتاز 

آوینی استاد تمام معماری بود ، گرایش تخصصی او معماری انسان بود ، او انسان را خوب می شناخت چون می شنیدیم که می گفت:

ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم ، ما یافتیم آنچه دیگران نیافتند ، ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم...