وبلاگ شخصی محمدامین ملک محمدی

روزمرگی ها و مسائل مبتلا به رو اینجا باهاتون به اشتراک میگذارم

او عضوی از خانواده‌ام بود...

بسم رب الحسین علیه‌السلام

 

او رفت...
نه، بهتر است بگویم: او به وصال رسید.
ما ماندیم و دنیایی که ناگهان کوچک و سرد شد. ماندیم با داغی که نه آرام می‌شود، نه تسکینی برایش هست. مگر می‌شود آسمان از خورشیدش جدا شود و باز همان آسمان بماند؟ مگر می‌شود بیروت، ضاحیه، لبنان، ایران، همه‌ی جهانِ مقاومت، بدون "اباهادی" همان جایی باشد که بود؟

این چند روز، بارها از خودم پرسیده‌ام: چرا این داغ، از هر داغی که دیده‌ام، سنگین‌تر است؟
مگر کم بوده‌اند عزیزانی که رفتند؟ مگر کم گریسته‌ایم بر تابوت‌هایی که بر دوش کشیدیم؟
اما این‌بار فرق دارد. او فقط یک فرمانده نبود، او عضوی از خانواده‌ی من بود.

بیست و چند سال از خدا عمر گرفته‌ام، اما هرگز دلم این‌طور بی‌تاب نشده بود. گویی یکی از عزیزترین‌های زندگی‌ام را از دست داده‌ام. انگار که خون او، در رگ‌های من هم جاری بوده. انگار که در ضاحیه به دنیا آمده‌ام، در کوچه‌های بیروت قد کشیده‌ام، و حالا خانه‌ی کودکی‌ام را ویران کرده‌اند.

ما ایرانی‌ها به مشایعت شهیدانمان عادت کرده‌ایم. خیابان آزادی تهران را وجب به وجب با اشک و آه پیموده‌ایم. از دی ۹۸ تا خرداد ۱۴۰۳، از حاج اسماعیل فلسطینی تا حاج قاسم کرمانی، تا سید ابراهیم خراسانی. اما هنیئه فرق داشت.
او ما را بدعادت کرد.
ما هرگز گمان نمی‌کردیم روزی، رهبر یک سرزمین دیگر، چنین عزیز دل‌مان شود. اما روزگار تقدیر دیگری نوشت. ما از دور دوستش داشتیم، او اما نزدیک‌تر از هر نزدیکی بود.

اباهادی به وصال رسید... وصالِ هادی.
او که نامش با شهادت گره خورده بود، او که پدر شهید بود، حالا خود پیکری بی‌جان است، اما از همیشه زنده‌تر.

و من دیدم...
دیدم آن پیرزن را که میان خرابه‌های خانه‌اش قدم می‌زد و با صدای بلند می‌گفت:
"همه‌ی اهل بیتم فدای اباهادی!"
چهل روز از پرکشیدنش گذشته بود، اما هنوز هم سایه‌اش بر سر بیروت حس می‌شد.

پس چرا او را نمی‌آورند؟
چرا پیکرش را نمی‌آورند تا مراد چند ده‌ساله‌اش بر او نماز بگزارد؟
چرا نمی‌آورند تا ما ایرانیان، با عزیز دل‌مان وداع کنیم؟
چرا اجازه نمی‌دهند تابوتش را در آغوش بگیریم و عقده‌ی دل خالی کنیم؟

او فقط یک فرمانده‌ی لبنانی نبود. او برادر و پدر بزرگتر ما بود.
این را از اشک‌هایمان بفهمید، از فریادهایمان، از بی‌تابی‌مان. این را از شب‌هایی که با غم او خوابمان نبرد، از صبح‌هایی که با داغ او بیدار شدیم، درک کنید.

ما به‌احساسات حرف نمی‌زنیم.
ما به منطق سخن می‌گوییم.

مگر چشم‌های انسان، جز برای عزیزان و خویشان خود این‌چنین اشک می‌ریزد؟ مگر دل، جز برای خونِ خود بی‌تاب می‌شود؟
پس حال که ثابت شد او خویش ما بود، چرا پیکرش را از ما دریغ کردند؟

افسوس... هذا فِراقُ بینی و بینک یا سیدی...
تو رفتی، و ما ماندیم با دنیایی که دیگر آن دنیای سابق نیست.

حالا تو در کنار حاج رضوان و حاج قاسم و سید عباس نشسته‌ای،
و ما اینجا داغدار توایم.
و امیدمان فقط یک چیز است: که این فراق به درازا نکشد.

این تنها خواسته‌ی ماست.
و چشم‌انتظاریم برای روزی که به دیدارت برسیم.

شاید کسی بگوید:
"عجیب است! مگر می‌شود داغ کسی که نه دیده‌ای، نه آغوشش را تجربه کرده‌ای، این‌چنین سنگین باشد؟"
اما ۵ اسفند، یکی از اعضای خانواده‌ی ما به خاک سپرده می‌شود.
و ما، از آخرین وداع محروم ماندیم.

بدرود، سید شهید. نه، به قول خودت نگوییم بدرود بلکه گوییم به امید دیدار، دیدار مان به قیامت.

و به قول سید مرتضی آوینی:
"ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه دیگران نیافتند. ما همه‌ی افق‌های معنوی را در شهدا تجربه کردیم."

آری؛
ما اصحاب رسول‌الله را دیدیم.
ما یاران امیرالمؤمنین را دیدیم.
ما فدائیان اباعبدالله را دیدیم.
و دیگر سلمان و زهیر و مقداد و وهب و ابوذر، نام‌هایی دور و ناملموس نیستند.

چرا که ما با آنان معاصر بوده‌ایم.


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامین ملک محمدی

از یک منجمد فکری بشنوید، جذب به چه قیمت؟!!

بسم رب القلم

نقدی بر سرودهای مناسبتی و جریان سرودخوانی در ایران

یکی دیگر از اعیاد بزرگ شیعیان گذشت. نیمه شعبان ۱۴۰۳ را در حالی سپری کردیم که بیش از هزار سال است که برای حضرت ولی‌عصر (عج) جشن می‌گیریم، اما در عین حال شاهد تغییرات و انحرافاتی در سبک و شیوه ابراز ارادت به اهل‌بیت (ع) هستیم. این تغییرات، که در بسیاری از حوزه‌ها رخ داده، دامن تعظیم شعائر و آیین‌های مذهبی را نیز گرفته است.

ابراز محبت به اهل‌بیت (ع) همواره یکی از ارکان فرهنگ شیعی بوده است، اما آیا هر شیوه‌ای در این مسیر صحیح است؟ متأسفانه، در سال‌های اخیر شاهد شکل‌گیری روندی جدید در سرودخوانی‌های مذهبی هستیم که نه‌تنها از نظر محتوایی و ظاهری قابل‌بحث است، بلکه در برخی موارد، مرزهای شرعی و عرفی را نیز کمرنگ کرده است. منتقدان این جریان، که دغدغه حفظ چارچوب‌های اصیل دینی را دارند، گاهی با عناوینی چون "گروه‌های فشار" یا "منجمدان فکری" خطاب می‌شوند، در حالی که نقد این روند، نه از سر تقابل، بلکه از سر دغدغه نسبت به حفظ ارزش‌های دینی و فرهنگی است.

 

بررسی یک نمونه: سرودی برای حضرت عباس (ع) (جهت مشاهده سرود مذکور، کلیک نمایید)

به‌عنوان نمونه، می‌توان به یکی از تازه‌ترین آثار تولید شده در این جریان اشاره کرد؛ سرودی که به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع) توسط گروه سرود (ر.ح) اجرا شده است. نقد این آثار در دو بُعد بصری و سمعی قابل بررسی است:

۱. بُعد بصری

استفاده از چادرهای رنگی
در این اجرا، دخترانی با چادرهایی با رنگ‌های تند و جلب‌توجه‌کننده در میان گروه‌های پسرانه هم‌سن خود مشغول اجرا هستند. در حالی که فلسفه چادر، پوششی است که از جلب توجه جلوگیری کند، استفاده از رنگ‌های جیغ این معنا را تغییر می‌دهد. اگر از دوران کودکی، نسلی به چادرهای رنگی عادت کند، آیا در آینده به‌راحتی به پوشش ساده‌تر و کم‌جلوه‌تری همچون چادر مشکی گرایش پیدا خواهد کرد؟ این نکته‌ای است که نیاز به تأمل دارد.

حضور دختران و پسران در یک گروه اجرایی
در این اجرا، شاهد حضور دختران در میان دو گروه پسرانه هستیم که در کنار یکدیگر سرود اجرا می‌کنند. این در حالی است که چنین ترکیبی، از منظر موازین مذهبی و فرهنگی، محل بحث است. فرایند تمرین‌های مکرر این گروه‌ها، مستلزم ارتباط مستمر میان اعضای گروه‌های دخترانه و پسرانه است که می‌تواند زمینه‌ساز چالش‌هایی در محیط‌های مذهبی شود.

حرکات و بازی‌های نمایشی کودکان در حین اجرا
یکی از نکات قابل‌تأمل در این اجرا، نوع حرکات و ژست‌های نمایشی کودکان به‌خصوص دختران است. این حرکات که با هدف افزایش جذابیت بصری اجرا می‌شوند، ممکن است از نظر برخی تنها "شیوه‌ای هنری" تلقی شوند، اما در واقع می‌توانند مصداق استفاده ابزاری از کودکان در تولیدات فرهنگی باشند. هدف از سرودخوانی مذهبی، ایجاد انس با مفاهیم دینی است، نه بازتولید سبک‌های نمایشی که در سایر حوزه‌های سرگرمی دیده می‌شود.


۲. بُعد سمعی

آیا این آثار مصداق غنا هستند؟
یکی از معیارهای فقهی برای حرمت موسیقی، غناست؛ یعنی صوتی که به گونه‌ای باشد که موجب تحریک، طرب‌انگیزی و حرکت بدن به‌سوی رفتارهای موزون شود. بررسی‌های میدانی نشان می‌دهد که برخی از این سرودها، چنان ریتمیک و ریتم‌محور هستند که حتی در میان نوجوانان و کودکان نیز به حرکات موزون منجر شده‌اند. دابسمش‌های متعدد و ویدئوهایی که در فضای مجازی منتشر شده، گواهی بر این مسئله است. آیا چنین واکنش‌هایی نشان نمی‌دهد که این سرودها از چارچوب‌های یک اثر مذهبی فاصله گرفته‌اند؟

تأثیرگذاری بر نسل آینده
بزرگ‌ترین نگرانی درباره این سبک از سرودها، تأثیر آنها بر نسل آینده است. محتوایی که برای کودکان و نوجوانان تولید می‌شود، در شکل‌دهی ذهنیت و هویت دینی آنها نقش مهمی دارد. اگر در ابتدای مسیر، این نسل به سبک‌هایی عادت کند که مرزهای میان موسیقی مذهبی و موسیقی صرفاً سرگرم‌کننده را کمرنگ می‌کند، در آینده چه انتظاری از آنان در قبال موسیقی، مناسک دینی و هویت مذهبی‌شان خواهیم داشت؟ این همان سؤالی است که باید تولیدکنندگان این آثار به آن پاسخ دهند.


چند پرسش از تولیدکنندگان این آثار:

هدف اصلی شما از تولید این سرودها چیست؟ آیا به‌دنبال جذب عموم مخاطبان هستید یا ارتقای سطح آگاهی دینی؟

آیا بررسی کرده‌اید که این آثار تا چه حد بر افرادی تأثیر گذاشته که پیش از این، ارتباطی با این فضا نداشته‌اند؟

آیا جذابیت‌های بصری و صوتی این سرودها، باعث شده که اصل پیام تحت‌الشعاع قرار بگیرد؟

"جذب به چه قیمت؟" آیا این روش‌ها باعث فاصله گرفتن از اصول بنیادین نشده است؟

 

نقد این روند، به‌معنای مخالفت با سرودخوانی مذهبی نیست. بلکه سخن بر سر این است که در تولید آثار دینی، باید دقت و حساسیت لازم را داشت. قرآن کریم در موارد متعدد، از جمله در آیه "لا تَقْرَبُوا الفَواحِش" (به زشتی‌ها نزدیک نشوید)، بر اهمیت پیشگیری از انحراف تأکید دارد.
اگرچه ممکن است برخی این انتقادات را اغراق‌آمیز بدانند، اما در حوزه فرهنگ دینی، حتی انحرافات کوچک نیز می‌توانند در بلندمدت نتایج نامطلوبی داشته باشند.

مسیر اصلاح همیشه باز است، و امید است که فعالان این حوزه، با در نظر گرفتن این ملاحظات، در مسیر تولید محتوای مذهبی، دقت بیشتری به خرج دهند.

 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

والعاقبة للمتقین

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدامین ملک محمدی

بنی آدم،بنی عادت

انگار داره برامون عادی میشه
عادی شدن خوبه ، ولی واقعا تو این موضوع ؟؟؟
یا عقل هامون دچار اختلال شده یا انسانیت مون
واقعاً اگه همچین اتفاقی برای ما میوفتاد توقع مون از همسایه ، همشهری ها یا هموطنان مون چی بود؟
اصلا ازشون توقعی می داشتیم ؟؟؟
هرجایی هم عادی شدن خوب نیست ، آخه تپش قلب انسان ها خط قرمزه
واقعاً ما همونایی هستیم که آمار شهدای غزه به ۴۰۰ نفر رسید میخواستیم زمین دهن باز کنه و مارو ببلعه
ما همونایی هستیم که بعد از اینکه بیمارستان المعمدانی مورد هجوم هوایی قرار گرفت یه روز تلی از بغض رو با خودمون حمل میکردیم
دنیا چیکار داره میکنه باهامون، کی وقت کردیم انقدر ماشینی بشیم که بیش از 20 هزار شهید زن و کودک جلوی چشم هامون پر پر بشن و ما هنوز مثل سه ماه قبل به روزمرگی بپردازیم و حتی با خوانش اخبار یه آه هم نکشیم
مثل شرایطی که ظالمی و مظلومی در دنیا نیست ، مترو سوار بشیم ، به دانشگاه بریم ، جزوه سیاه کنیم یا تاکسی سوار بشیم و به سر کار بریم و والسلام
چرا برای مایی که ۴۴ ساله حمایت مستمر از فلسطین کردیم انقدر این 20000 شهید عادی شد که دیگه تو خونه زندگی مجازی مون هم خبری از مظلومان غزه نیست
ولی در عوض مجازی اروپا و آمریکا هنوز از پلاکارد و پوسترهای ظالمان اسرائیلی و مظلومان فلسطینی مملو هست
دنیا اینجوری نمیمونه ، ولی یکاری کنیم بعداً بگیم دو سه ماه عملیات طوفان الاقصی طول کشید و عین دو سه ماه ما در حال همزادپنداری با شهدای و مجروحان غزه بودیم
با زخم شون زخم میشدیم ، با درد شون دردمند میشدیم
اون تو جای جای بدن شون ما در قلب مون
نگذاریم این جملات به افسانه بدل بشه 
نگذاریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامین ملک محمدی

یک روز در چهلمین جشنواره فیلم کوتاه ایران

مشغله ، کار و درس اجازه افزودن هیچ فعالیت جدیدی رو بهم نمیده فکر سینما و... به ذهنم خطور نمیکنه و هرچیز بصری که میبینم به لطف زمان های پرتی هست که در مترو و اتوبوس دارم.برای شرکت در نشست دو روزه ای پنجشنبه و جمعه تهران بودم و به پیشنهاد و یادآوری دوستان و همکاران هنرمند ، راهی جشنواره فیلم کوتاه ایران شدیم. از سایت آی تیکت بسته داستانی شماره ۲ رو انتخاب کردیم و خریدم.به نسبت محتوایی که عرضه می شد قیمت بلیط عالی و منصفانه بود ؛ ۳۰ هزار تومان و ۴ یا ۵ فیلم.بسته ۲ ، ۵ فیلم داشت و یک ساعت و نیم طول زمانی داشت. اینجوری بگم که تو جشنواره فجر ۶۰ هزار تومان دادیم برای حدود دو ساعت فیلم های x و y و z و واقعاً ۱۰ هزار تومان هم ارزش نداشت ولی جشنواره فیلم کوتاه واقعاً ۱۵۰ هزار تومان هم می‌گفتن و اگر می دونستم چی می‌خوام ببینم با کمال میل پرداخت می‌کردم. حداقل بسته ۲ داستانی اینطوری بود ، البته بسته های مستندی و داستانی دیگه رو هم خواهم دید و شاید وقت کردم راجع به اون ها هم بنویسم.

 

فیلم هایی که تو بسته بود اسم هاشون از قرار زیر هست:
بازسازی -علی توکلی ، آپولو-فرزاد رنجبر ، افسانه کوه ننوک-محمدرضا مرادی ، پیله-مونا فرخنده ، صوراحیل اسماعیل عظیمی

 

قبل اینکه یک به یک فیلم هارو بررسی کنیم بگم ؛ فوکوس تصاویر و فولو پشت سر شخصیت یا شی مورد نظر به شکل فاجعه باری زیاد بود ، احساسم هم اینه دلیل این هست که تا جا داره با فولو و فوکوس ایرادات کار رو از چشم مخاطب پنهان کنه! چه از جهت طراحی صحنه و لباس یا سایر موارد دیگه.
مورد بعد که اونم جزئی نیست و کلی هست اینه که موسیقی فیلم ها هم خیلی تعریفی نیست و تنها آپولو که بمرانی خونده براش یه مقدار کمی قابل قبوله.

 

بازسازی فیلم خوبی نبود ، متن کار خوب نبود ، کست (عوامل) متوسطی داشت و به طور کلی خیلی جذابیت نداشت و تنها چیزی که قابل تحملش میکرد این بود که کار کوتاه بود و میدونستی نهایتاً چند دقیقه دیگه فیلم به اتمام میرسه.


آپولو اثری خیلی خوبی بود و واقعاً به کارگردانش تبریک میگم ، بغض خیل کثیری از استعداد های فیلمسازی رو به نمایش درآورد که حتماً یه زمانی یا حتی همین حالا بغض خودش هم بوده.داستان ، ایده ، و قلاب داستان یعنی موقعیت های طنز یهویی (سیت کام) عالی بود و واقعاً بهم چسبید.آخر فیلم غافلگیری درجه یکی داشت و واقعاً آدم راضی به مشاهده فیلم بعد می پرداخت.


کوه ننوک سومین فیلمی بود که بهش می رسیدیم ، با پیشوند افسانه و با واژه ای که در توضیحات چیز چشم گیری به حساب می آمد ، ژانر علمی تخیلی ؛ ژانری که تو ایران کمتر کار میشه.ایده فیلم همونطور که از ژانر و موضوعش برمیاد رگه های قابل قبولی از خلاقیت داشت ، فیلمی که جاهای ترسناک هم داشت و انسان هر از گاهی شوک قوی بهش وارد می شد. ولی کار در نیومده بود به قول سینمایی ها ، ولی قاب بندی های خوبی داشت.به هر حال دسته بندی فیلم جسورانه بود و در ایران کمتر فیلم با این ژانر می سازند و همین جسارت کارگردان جای تقدیر داره.


پیله فیلمی بود که بعد از سه اثر قبلی به تماشای اون می پرداختیم ، اثری احساسی و تاثیرگذار ، لوکیشن و صحنه های سخت برای عوامل پشت صحنه و بازیگران ، جایی پوشیده از برف و به شدت سردسیر از خطه آذربایجان.فیلمی که قلاب دارد ، اینکه بدانیم بیماری پوستی بچه از دنیا رفته چیه که غساله از انجام غسل ممانعت میکنه ولی مادرش اصرار داره که بیماری پوستی بچه اش واگیردار نیست.تا چند دقیقه آخر نمیبینیم که بیماری بچه طفل معصوم ای بی (پروانه ای) هست و این فیلم دردمند کودکان کثیری است که قربانی سیاست های تحریمی ایالات متحده شدن.بازی بازیگراش خوب بود و دلچسب مخصوصا مادر بچه.جاهایی هم بود که خراب شدن راش فیلم معلوم بود که بیانش بماند.لانگ شات هم جاهایی داشت که نیاز نبود و به لحاظ فیلمبرداری و قاب جای کار داشت.به طور کلی قابل قبول بود.


صوراحیل ، فیلمی که واقعاً فیلم بود ، متن و سناریو و دیالوگ خوب بود ، عوامل و کست نسبتاً حرفه ای و مطرح ، قاب های خوب و کارگردانی شده.موضوع غمناک که گاها اشک در چشم جاری می کرد. یک قسمتی از فیلم هم جوری به نقش معلم و معلمی اشاره کرد و انسان یه چیزی تو ذهنش روشن می شد.اینم آخرین موردی بود که دیدیم و خشنود سالن رو ترک کردیم.
به طور کلی سطح کارها بد نبود و جای کار داشت.


 آرزوی موفقیت شون رو دارم چون به وادی سخت و غیر محبوبی ورود کردن!!!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامین ملک محمدی

آوینی هرگز یک کارگردان نبود...

18 فروردین 1372 ، فکه

 

صدای انفجاری،امید متجلی خیل کثیری را به بهشت حقیقی رسانید ؛ انا لله و انا الیه راجعون

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدامین ملک محمدی

عاشقانه ای برای کاک احمد

تصویر از کاک احمد کردستان آشنایی ام با او برمیگردد به حدود 8 سال قبل ، زمانی که برادرم کلاس پنجم دبستان بود.دیدم ورد زبونش و جستجوهای اینترنتی ای که میکنه یه اسمه:حاج احمد متوسلیان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدامین ملک محمدی